!!! عاشیقیزم
عاشق و دوستار همه و همه ام
خورشید به عادت همیشگی خود سرگرم وداع با روز بود ٬ گوشه ای از آسمان نیلی که خورشید غروب میکرد سرخی با اشعه ی طلائی آفتاب ممزوج شده جلوه خاصی به طبیعت بخشیده بود . گویا یکی از دروازه بانان عشق را قربانی نموده اند . درختان تبریزی سر به فلک کشیده و گاهگاهی با وزش باد میلرزیدند . پرستوهای هجرت کرده به لانه ی خود بر می گشتند .
قدم هایم را به سوی او بر می داشتم تا برای آخرین دیدار و خداحافظی به نزد او بروم . قطرات اشک جدائی بر گرد چشمانم حلقه زده بودند . از این که طبیعت تصمیم داشت سنگ تفرقه میان ما اندازد رنج می بردم ...
دیدگانم اندام زیبایش را محاصره کرده بود . ظلمت بر همه جا فرمانروائی می نمود . ماه بر چهره ی گلگونش تابیده و چشمان میشی فامش چون ستاره ای میدرخشید ...
در حالیکه دستش در میان دستهایم می رقصید و بر رخسار زرد و رنجورم خیره شده بود گاهی هم با دستهای محبت آمیزش قطرات الماس گون سوزانی را که به خاطر او از دیده جاری بود پاک می نمود .
مرا دلجوئی می داد . نوید بازگشت از سفر به من می داد ...
وقت ملاقات تمام شد . دستش را فشردم و از او برای مدت نا معلومی خداحافظی کرده و خود را به دست سرنوشت سپردم ...
انتهای کوچه ی شان برگشتم یکبار دیگر او را ببینم تا بلکه دلم تسلی یابد . اما بر خلاف عقیده ام نگاه آخر چنان بر قلب و پیکرم آتش زد که هنوز میسوزم و هیچ چیز دردناکتر از این نبود که برای مدت زمانی از او جدا میشوم . شاید باید اعتراف کنم سنگدلی او هم عذابم می داد . برای اینکه در آخرین لحظات که من در غم او اشک می ریختم او لبخند می زد و اظهار شادی می نمود که من به دیاری دور دست سفر می کنم ...
دردناک سفر و غم آلود لحظه ای بود !
و او رفت ...
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
از ان بــــــدتــــــر رفــــــتن های بــــــی پاســــــخ . . .
چراکه من...
همیشه منتظر نیامدنت بودم ... !
این متنای قشنگ قشنگو از کجا میاری؟؟؟ منم میــــــــخوام
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)

.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آنکه او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک، از او جدا، جدا، من
نه چشم دل به سوئی، نه باده در سبوئی
که تر کنم گلوئی بیاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ؟ که زنده ام چرا من؟
ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

رفتم از هوش وقت رفتن یار
او چنان رفت و من چنین رفتم
» گل صداقت
» دنیا
» دیدار
» عشق
» عیب کار
» محرم اسرار بودن قابلیت می خواهد ...
» آسمان آبی
» یلدا
» چه حاصل
» بیچاره عاشیق
» جاده های عشق
» غروب
» و خدا زن را آفرید ...
» بیایید جواب تصدیق دعاهایمان را بفرستیم !!!
» ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
» صوفی و خرش
» چه چیزی با ارزش تر است ؟
» بنام الله ...
» اول محرم هزار و چهار صد و سی و سه
Design By : Pichak |