!!! عاشیقیزم

عاشق و دوستار همه و همه ام

شراب عشق را افسانه ایست درد انگیز و دلخراش ...

هنوز فراموشم نمیشود که در آن روز پائیزی به هنگام غروب ٬ غروبی که حاکی از یک عشق پاک می بود لحظه ای که طبیعت آغوش گشوده تا عشاق عشقبازی کنند ٬ گامهای دو عاشق بر گونه ی جاده ی باریک و خلوتی سیلی میزد . آنها به سوی کاخی با شکوه و قصری افتخار آمیز روی نهاده بودند ...

محیط آرام و غمباری بود گلهای زیبا هر کدام بر فراز شاخه ای خودنمائی می نمودند در میان این قصر آرام و خاموش پیکر دو عاشق با وفا به خاک سپرده شده بود .

سنگ قبرشان گلهای زیبا پوشیده بود .

 نهال انگوری زیر قدومشان روئیده بود .

عشاق پیوند ها از این نهال زدند و انگورش را شراب ریختند و آن را شراب عشق نامیدند ...

تاریکی همه جا را فرا گرفته و این دو دلداده که برای سوگند وفاداری بر کنار مزار قربانی های عشق رفته بودند جامی از شراب عشق نوشیده و باز می گشتند .

این بود افسانه ی شراب عشق  !

نوشته شده در 6 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 9:22 توسط بشار|


آخرين مطالب
» سلام عزیزان
» گل صداقت
» دنیا
» دیدار
» عشق
» عیب کار
» محرم اسرار بودن قابلیت می خواهد ...
» آسمان آبی
» یلدا
» چه حاصل
» بیچاره عاشیق
» جاده های عشق
» غروب
» و خدا زن را آفرید ...
» بیایید جواب تصدیق دعاهایمان را بفرستیم !!!
» ایام سوگ و ماتم سیدالشهدا تسلیت باد
» صوفی و خرش
» چه چیزی با ارزش تر است ؟
» بنام الله ...
» اول محرم هزار و چهار صد و سی و سه

Design By : Pichak